ツعشق بابا و مامانツ

کیک خوشمزه

سلام عزیزدلم  امروز یه روز عالی بود ,دختردایی عزیزم شبنم و دختر خاله خوشگلم منا  اومدن و به مامانی سر زدن ...خلاصه امروز خیلی خیلی بهمون خوش گذشت . و مناجوون برامون یه کیک خوشگل آورد, یه دختر مو طلایی خوشگل ,دستت درد نکنه دخترخاله مهربون خودم مامان جوون همه, بیصبرانه منتظرتیم    دخمل خوشملم داره 29 هفته اش  تموم میشه و وارد هفته سی ام میشه خداروشکر  دیگه چیز ی نمونده بیای پپیشم      خداروشکر که تو هستی. خداروشکر که میتونم این روزا به خوبی حست کنم خیلی خیلی دوستت  دارم نخود فرنگی مامان اینم قسمت خوشمزه امروز ...
20 مهر 1392

هدیه

سلام فرشته کوچولویه من ...  مامان جوون دیگه اتاقت تقریبا آماده شده دیگه منتظریم تخت و کمدت بیاد خیلی دوست دارم زودتر وسایلت بچینم..عشقم تا اون لحضه ای که بیای ثانیه شماری می کنیم..  روزها رو میشمارم تا اون روزی برسه که بتونم بغلت کنم و ببوسمت... ..  اینم از قسمت هدیه ها زندگییم, بابایی چه پیراهن خوشجلی برات خریده ...مباااااااارکت باشه گل من  خاله چه لباس خوشگلی برات خریده این لباس خوشجلم پسرخاله( امیرعلی )برات آورده اینم عکس امیر علی عشق خاله ...مامان جون امیرعلی اولین دوستت خخخخخخخخ   ...
14 مهر 1392

آخ جووووون هدیه

زندگیه مامانشه آخ جووووووووووووون هدیه  خاله ثمینا ببین چه لباسایه خوشگلی برات فرستاده  , دستت درد نکنه خاله جووووووونم البته بقیه لباساتو    ,مخصوصا دوسوم گوتووووو (دایناسورتو) وقتی به دنیا اومدی , خودش میاره ا لان به دلیل مشغله کاری که داره نمیتونه بیاد  خیلی خیلی دلم براش تنگ شده  ,خاله جونت تو زندگیه مامانی تاثیر به سزایی داشته ,خیلی خیلی بهش افتخار میکنم,منو بابایی خیلی دوست داریم  تو هم مثل خاله جونت باشی  الان مامانی 22 هفته شه تکونا عشقمم خیلی واضحتر شدن  ,هر وقت تکون میخوری مامانی خیلی خیلی ذوق میکنه   راستی هنوز فرصت نکردم سی دیتو از سونوگرافی بگیرم...
13 مهر 1392

سالگرد ازدواج مامانی و بابایی

دردونۀ خودمه امروز یه روزه خاص بود ,امروز چهارمین سالگرد ازدواج من و باباییه  ولی خاص تر از اون اینه که ,امسال از آسمونا برامون خدای بزرگ یه ستاره فرستاده و جشنمون حسابی تکمیل شده سال آینده مامان جوون  سه تایی یه جشن  درست وحسابی میگیریم از همسر عزیزم که در این مدت خیلی خیلی کمکم کرد واقعا ممنونم حسابی به مامانی این مدت رسید و به بهانه های ه مختلف هدیه برام خرید  تاروحیه  مامانی شاد باشه.... خلاصه  مامانی, حسابی لوس شده    امیدوارم لیاقت این همه خوشبختی رو داشته باشم    راستی مامان جون اسمتم انتخاب کردیم البته اسمت و مامانی انتخاب کرده  &n...
9 مهر 1392

پایان سه ماهه دوم بارداری

سلام عزیزدلم خداروشکر سه ماهه دوم بارداری هم تموم شد ,  به لطف خدا وارد سه ماهه سوم شدیم..امیدوارم این سه ماهه آخرم هر چه زودتر تموم بشه وتو زودتر بیای پیشمون. تا با خنده هات حال و هوایه خونمون و عوض کنی این روزا تکونات خیلی بیشتر از قبل شده ماشا...خیلی شیطون شدی بعضی شبا مامانی نمیتونه درست و حسابی بخوابه  اما مامانی حاضره برا دخمل نازش تا صبحم, که شده  بیدار بمونه   خداروشکر مامانی  تو دوران بارداریش کمترین ویار رو داشت اما نمیدونم چرا اینقد تنبل شدم   ولی مجبورم به خاطر شما و بابابی غذاهایه خوشمزه درست کنم    اما وقتی تو بیای دیگه مامانی  هم از تنبل...
3 مهر 1392

همش انتظار

مامان جوونم این روزا همش کارم شده  ورق زدن تقویم این روزا همش به جایه چک کردن فیس بوکم ایمیلم همش کار شده نگاه کردن به ساعت و تقویم همش انتظارو....انتظارررررررررر دوست دارم  این لحظه هایه انتظار پا در بیارن و تموم بشن و لحظه دیدار فرا برسه خیلی خیلی دوست دارم خداروشکر که تو هستی .... ...
2 مهر 1392

هدیه مامانی وبابایی

  مادر نوشت : امیدوارم  خدا پشت و پناهت باشه بدون مامان هر وقت احساس تنهایی کردی بدونی کسی هست که هواتو داره  و جانشین همه نداشتناته امیدوارم از هدیه ت به خوبی نگهداری کنی .. پدر نوشت :دختر نازم خدا پشت و پناهت باشه مواظب خودت باش ما هم مراقبتیم. زودتر بیا تا من و مامانی رو از تنهایی حسابی بیرون بیاری...       ...
2 مهر 1392

سونوگرافی

سلام زندگیم ... از بابای مهربونت بابت درست کردن این وبلاگ خوشگل ممنونم ، تو این مدت همش کمردرد داشتم,اصلا فرصت نکردم, خداروشکر الان خوب شدم  . باباجون تو این مدت خیلی خیلی  کمکم داد, خیلی خیلی دوستتون دارم. ـ   امیدوارم لیاقت این همه خوشبختی رو داشته باشم.  هفته چهاردهم (14)  با بابایی(12 تیر 1392) رفتیم سونوگرافی که ببینیم فرشته کوچولویه ما پسره یا دختره.. آقای دکتر دستگاه رو  رو شکمم حرکت داد   ولی تشخیص نداد..گفت برای اینکه مشخص بشه هفته 17 بیاین. گرچه برا منو بابات اصلا فرق نداره و بیشتر از همه سلامتیت برامون مهمه..    برای اولین بار بود که منو بابای...
20 تير 1392

از طرف بابا جووون

  این اولین مطلبی که میذارم اونم به این خاطر که خیلی خوشحالیم چرا که امسال خدا تو شیراز یه بچه  بهمون هدیه داده .  من و مامانت بی صبرانه منتظرتیم تا با خنده هات شیرینی زندگیمونو بیشتر از قبل کنی.به امید دیدنت    ...
11 تير 1392
1